۱ فروردین ۱۳۸۵

forget

بهشت کوچکم با همه ته سیگارهاش
محمود آباد و همه گوش ماهیهاش
بوف زعفرانیه و همه پیتزاهاش
میدان آرژانتین و همه اتوبوساش
همه روسریهای زشت
همه آدم بدای دنیا
همه آهنگ افغانیا
.
.
.
این همه خاطره
چطوری فراموشت کنم
رویای نیمه شب زمستان ؟

۲۸ اسفند ۱۳۸۴

god

به بزرگیت نناز
به عظمتت
به قدرتت
! همش کشکه . شاید از بس بغل خوابی کردی با فرشته ها خدایی یادت رفته
آره ! من دارم سرت داد میکشم
یه دل دارم اندازه دل گنجیشک
زورت نرسید شادش کنی این دم عیدی
اونوقت میخوای باورم بشه خدایی؟

زمستان

زمستان رفت
من رو سیاه تر از حاجی فیروز
که بود و نبودم برای تو مثل همان گریم روی صحنه بود
زندگی که رو حوضی نیست
دوستت دارم های من هم دیالوگ هیچ تئاتری نبود .
.
عیدت مبارک

۲۷ اسفند ۱۳۸۴

آزاد کوه

جدای از مرام سیاسی که دارم به انسانی که به خاطر ابراز عقیده اش 6 سال زندانی شد ادای احترام میکنم .
شب که می آید و می کوبد پشت در را
من به خود میگویم
ما همین فردا کاری خواهیم کرد
کاری کارستان
گلسرخی

امید

جدایی گمان برده بودم ولیکن
نه چندان که یکسو نهی آشنایی

۲۵ اسفند ۱۳۸۴

دخترك كبريت فروش

! خدا
دلت را به چه خوش كردي؟
اين همه بالش خيس
اين همه تخت نيمه خالي ؟
اين همه پتوي يك نفره ؟
اين همه ملافه مچاله ؟
من دلم يخ كرده . كسي كبريت نميخواد ؟

۲۴ اسفند ۱۳۸۴

هستي ؟

در خانه ماندم
تا نيايي
و بنويسي پشت در
كه آمدم نبودي .
نوروز هم جايي نمي روم
بگذار
تقويم هم به بلاهت من شهادت دهد

۲۲ اسفند ۱۳۸۴

خاليه حجم تو در آغوش

دلشوره هاي هراز فداي يك بوسه ات
دره ها مرا به كام خود نمي كشند
جذبه تو نيرومند تر است كه مرا بالا مي كشد

۲۰ اسفند ۱۳۸۴

1385

پیش از چشمان تو، تاریخی نبود
در ژنو از ساعتهایشان به شگفت نمی امدم
- هرچند از الماس گران بودند -
و از شعاری که میگفت:ما زمان را میسازیم.
دلبرم!ساعت سازان چه میداننداین تنهاچشمان تو اَند که وقت را میسازندو طرحِ زمان را میریزند.
وقتی بر سر قرارمان میامدم در لند ن یا پاریس یا ونیزیا بر کرانة کارائیب
آن وقت زمان شکل نداشت روزها بی نام بودند و تاریخ اصلاً نبود.
تاریخ تنها کاغذی سپید بودکه رویش مینگاشتی هر وقتو هرچه میخواستی!
وقتی تو را میپوشیدم با بالاپوشی از باران زمان به اندازة تو میشد
گاهی به شکل گامهای کوچکت چندی به شکل انگشتانت
انگشتریهایت یا گوشوارة اسپانیایی ات
گاهی هم به هیأت بُهتو اندازة جنون من.
پیش از آنکه دلبرم شوی تقویمها بودند برای شمارش تاریخ
تقویم هندوها تقویم چینیها تقویم ایرانی تقویم مصریان
پس از آنکه دلبرم شدی مردم میگفتند
سال هزار پیش از چشمانش و قرن دهم بعد از چشمانش
مهم نیست بدانم ساعت چند است؛
در نیویورک یا توکیو یا تایلند یا تاشکند یا جزایر قناری
که وقتی با تو باشم زمان از میان میخیزد و خاک من با دمای استوای تودر هم می امیزد.
*
نزار قبانی؛ ترجمة موسی بیدج

۱۷ اسفند ۱۳۸۴

زن

مادرم ميگويد
زناني مثل تو نسل آدم را منقرض ميكنند
بس كه ميترسند از زاييدن
.
و من فكر ميكنم زناني مثل مادرم دختراني زاييدند
كه هيچ وقت پشت غريزه و طبيعت پنهان نمي شوند .
دختراني برهنه در باد

۱۶ اسفند ۱۳۸۴

یادگاری

هر مرد که بعد از من تو را ببوسد
بر لبانت تاکستانی را خواهد یافت
که من کاشته ام
خیلی مهمه شاعرش کیه ؟

۱۴ اسفند ۱۳۸۴

مداد رنگی

تو فوتبال می بینی
من خواب ترا
و همه مداد رنگی های دنیا هم آسمان امشبم را نتوانستند آبی کنند
.
فردا یعنی چند سال دیگه ؟

! نیا

! اصلا نیا . ایمیل هم نزن . تلفن هم
اصلا جلوی چشمم آفتابی نشو
می خواهی صدات را هم از روی پیغام گیر پاک کنم ؟
اگه خوشحال میشی . اگه دوست داری اصلا میخوای بمیرم ؟
: تو فقط یه کار بکن برام
باش
..... فقط همین