۹ دی ۱۳۸۶

کوچه

Dec 30, 2007 9:19 PM

می آیم وسط کوچه می ایستم .
همانجا که جای چرخ موتور عمو علی روی سیمان جلوی در خانه تان مانده است . کنار همان تاریخ پنج پنج شست و نه ، با یک غلط املایی.
من تنها ایستاده ام.
وسط همان کوچه که عروسی مریم دختر زهرا خانم ، همان که شوهراولش رفته بود زیر ماشین را گرفتیم و کوچه ی بن بست را فرش کردیم و شد عین محرم سال بعدش که عمو علی و تو و حاج بابا به تن همه ی چنارهای کوچه پارچه ی سیاه بستید .
ایستاده ام وسط همان کوچه و منتظرم که باز تو بیایی و حاج بابا کلاه پشم شترش را روی سرش جابه جا کند و تو تند کنی و پیچ خیابان جلوی دبیرستان ما را هی رکاب بزنی و برسی به سر پایینی ته خیایان شهید نادری و رکاب را ول کنی و چرخ همینطور برای خودش برود و برود و برود و من بترسم که نخوری به دیوار مغاز هی آمیرزای بداخلاق و او فحش نکشد به همه ی رفته و نرفته ی مان .
می آیم وسط همین کوچه و هوا را که پر شده از بوی سیمان و آهک به ولع می دهم توی ریه هام که با عطر یاس خانه ی مریم توی هم بلولد و برود آن ته ته دلم و هوس کنم که بیایی و یاسها را بریزیم توی جانماز حاج بابا و خنده های مان بپیچد توی بن بست سوم خیابان شهید نادری که قبلن اسمش خیابان نادر شاه بود گمانم . خودم را می بینم که زن عمو علی از گو شه سینی حنای دختر زهرا خانم یه تیکه حنا گذاشته کف دستم و من دویده ام وسط کوچه و ندیده ام که شلنگ آب افتاده آن وسط و با سر می روم روی زمین و حنا و خون کف دستهام به هم قاطی می خورد و رنگش یک ماه می ماند و تا امسال عید هم که آمده ام اینجا ببینم خانه را چند فروخته ای به بچه های عمو علی ، ردش مانده است .




۴ دی ۱۳۸۶

نیستم


نیستم
چیزی میان دستهات جابه جا می شود
یک روح مضطرب
رد چشمه ای را می گیرد و می رود
روی سیبک گلوت
اندازه ی بغض آدمیزاد را اندازه کند



۲۸ آذر ۱۳۸۶

آهاي روسري زرد




فرداي روزي است كه دست اهل و عيال را گرفته ايد و نه آنتاليا كه رفته ايد مثلا يك جاي پدر و مادر دار سفر . بعد خانم هوس كرده گوشه ي روسريش را كمي باد بدهد و آفتاب بخورد . نه ! اصلا برهنه نشده . فقط روسريش را برداشته . برداشتن كامل هم نه . شما و خانمتان به همه ي اصول نوشته و ننوشته پايبنديد و اصلا هم به خاطر اداره و اين جور جاها مانتوي گل و گشاد تن زنتان نيست . شما آدم درست و حسابي هستيد !
يكي مچتان را گرفته ! واقعا متاسفم . اگر از آن همكاري كه عكس خانم شما را براي همه دوستان مشتركتان اي ميل كرده و از جاهاي آنچناني رفتنان گفته و پياز داغ فراوان قضيه كه بگذريم بايد به خاطر مباركتان بياورم كه شما هم با لذت كشفي ارشميدس وار عكس خانم ليلا حاتمي را كه در يك فستيوال انداخته بود براي همه دوستان send to all كرده بوديد . ربطي ندارد ! خب درست است كه ربطي ندارد . مساله همين است كه ربطي به من و شما ندارد !
وقتي درست فكر ميكنم ميبينم ( كليشه تر از اين عبارت يادم نبود كه بنويسم !) : همه ي ما يك بنز ارشاد و يك ون كذايي توي ذهنمان داريم و هي مي چرخيم و هر كسي كه داشت تبرج مي كرد را سوار ميكنيم و مي بريم وزرا !
هيچ چيزي غير نمود باورهاي خاله زنكي ما در بيرون رخ نداده . ما به اندازه همان آقاي پليس مهربان كه شبها بيدار است ، زشت و غير انساني عمل مي كنيم .منتها ما براي چشم چرانيمان حقوق و اضافه كار نميگيريم .

آهاي روسري زرد



فرداي روزي است كه دست اهل و عيال را گرفته ايد و نه آنتاليا كه رفته ايد مثلا يك جاي پدر و مادر دار سفر . بعد خانم هوس كرده گوشه ي روسريش را كمي باد بدهد و آفتاب بخورد . نه ! اصلا برهنه نشده . فقط روسريش را برداشته . برداشتن كامل هم نه . شما و خانمتان به همه ي اصول نوشته و ننوشته پايبنديد و اصلا هم به خاطر اداره و اين جور جاها مانتوي بلند و گشاد تن زنتان نيست . شما آدم درست و حسابي هستيد !
يكي مچتان را گرفته ! واقعا متاسفم . اگر از آن همكاري كه عكس خانم شما را براي همه دوستان مشتركتان اي ميل كرده و از جاهاي آنچناني رفتنان گفته و پياز داغ فراوان قضيه كه بگذريم بايد به خاطر مباركتان بياورم كه شما هم با لذت كشفي ارشميدس وار عكس خانم ليلا حاتمي را كه در يك فستيوال انداخته بود براي همه دوستان send to all كرده بوديد . ربطي ندارد ! خب درست است كه ربطي ندارد . مساله همين است كه ربطي به من و شما ندارد !
وقتي درست فكر ميكنم ميبينم ( كليشه تر از اين عبارت يادم نبود كه بنويسم !) : همه ي ما يك بنز ارشاد و يك ون كذايي توي ذهنمان داريم و هي مي چرخيم و هر كسي كه داشت تبرج مي كرد را سوار ميكنيم و مي بريم وزرا !
هيچ چيزي غير نمود باورهاي خاله زنكي ما در بيرون رخ نداده . ما به اندازه همان آقاي پليس مهربان كه شبها بيدار است ، زشت و غير انساني عمل مي كنيم .منتها ما براي چشم چرانيمان حقوق و اضافه كار نميگيريم .

۲۵ آذر ۱۳۸۶

یک هفته نیستم


دو پای کوچکم شکست توی شهرتان
می روم شمال
کنار بوته ی تمشک
پرنده می شوم
نکته ی انحرافی : نسترن جات خالی !

۱۵ آذر ۱۳۸۶

این زمان حال شما حال منست



دکان شاعری تا اطلاع بعدی از ما بهتران که گریبان ما را بدرند و دل را در طباله دانی بیندازند و سیفون را روش خالی کنند تعطیل است . دارد لی لی بازی میکند توی همان اتاقی که نبود . خرابش کردند . همان اتاق که مادر بزرگ توش جان دارد و من بالای جنازه ی بابا بزرگ جیغ کشیدم کبوتر ها نترسید ! من توی همان اتاق که حالا خرابش کرده اند می مانم . ای کاش سیگاری بود نصفه میکشیدم و تهش را له میکردم آنجور که مشت بشود برود توی صورتم و من خون راه گرفته تا رو یقه ی دل شکسته ات را بیاورم و با دست ابر آسمان تمیزش کنم . هذیان نیست . میدانی نوشته متن غریبیست که دارد آشوب می شود . کی بود ؟ کدام شاعر بود که گفتم آشوب دارد . گفت دیگر ؟ هیچ شاعر همه آشوب است . میدانی . میدانم . ای کاش نمانم و نبینم که می مانند و می بینند . مدامم مست می دارد نسیمی که از شمال می آید . بوی نم شور دریا را در گلهای از سرما کبود میان خنده هایی که ربوده شده و توی کلانتری بایگانی شده که صاحبش بیاید ببردش و ول کند توی حوض کنار باقی ماهی هایی که دارند با لجن های سبز ته رود بازی می کنند .


۱۳ آذر ۱۳۸۶

جلوگیری از ارتقا آلت تناسلی مردان !



خواهر
بیا چکمه های ساق بلند چرممان را بپوشیم
ما
به اندازه ی چکمه های نظامی خطر ناک شده ایم

هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا



بوسه بر دیوار



و من هنوز هم عاشقم
و این همه برادران یوسف
در چشمان تو چه می کنند
فرامرز سه دهی

۱۰ آذر ۱۳۸۶

چیزشعر


پشت هر پنجره
یک عقرب سیاه
به عقربک ساعت آویزان مانده

در خیابان
زن
زیر چادرسیاه ابرهای زمستانی
قد می کشید

من تماشا بودم
ابر در کوچه
زیر چرخ دوچرخه ای له شد .