۲۰ آذر ۱۳۸۴

بردگي

من در بردگي كودكي نخواهم زاييد
تا اربابم
حيات
زندگي
و زايش را
چون كنيزي از مصر به دمشق
ببرد
يا چون غلامي
از شام به بلخ

۶ نظر:

PaRaDa گفت...

salam
in ro ba ejazatun bardashtam ke bezaram 1 jaye ke khaili haye dige ham baiad bekhunanesh va bedunan ke arzeshe 1 zan chie
koli shustesh dashtam

ناشناس گفت...

هميشه وقتي شعرهايت را مي خوانم فكر مي كنم كه اين قطعه شعر بايد قسمتي از يك شعر بلندتر باشد. شايد هم اينطور باشد يا نباشد. اما هميشه در شعرهايت حسي است كه من خواننده را ترغيب مي كند تا به دنبال ادامه اش بگردم. به هر حال شاعر تويي و اين حسي كه درباره اش صحبت كردم نه به خاطر نقص در انتقال مفاهيم شعر كه به خاطر انتقال بسيار خوبي است كه از لحاظ حسي با مخاطب دارد. راستش من شعر زياد مي خونم اما شعرشناس نيستم. اين فقط حس شخصي من بود در مورد شعرهاي تو

PaRaDa گفت...

salam!
merc az link
shere shoma ro gozashtam tuye weblog zananeha
karesh taze shuru shode
vali gharare kulak kone!

ناشناس گفت...

زیبا بود. متشکرم...

ناشناس گفت...

رسیدن به شکوه زنانگی حضوری جگر پاره میخواهد. اسمان ارزانی تمامی جگر سوختگان...

ناشناس گفت...

What a great site »