۸ تیر ۱۳۸۵

دختر!

مثل آلبوم کهنه
به هر اتفاق جدید
عادت کرده ام
مثل اهرام ثلاثه
زلزله ها را می شمارم
در خوابم
می ترسم اندام بکر ترا
به هزار خاطره مردانه
آلوده کنم

۳ تیر ۱۳۸۵

اینترنت نداشتم . بعد که داشتم کیبورد فارسی نداشتم حالا هر دو تا را دارم . برمیگردم و حسابی می نویسم .

۲۸ خرداد ۱۳۸۵

مسیح

هراس از همبستری تو را تنها من نداشتم
خدا هم می ترسید
کسی تورا کشف کند .
کسی تو را فتح کند
بر آشفت رقصید آواز خواند
تو مسیح را بار گرفتی .
*
نگات که می کنم می میرم
تو می آیی به مرده من می خندی
زنده می شوم .

۱۹ خرداد ۱۳۸۵

کدام شاعر ؟


شاعریم را دور بیندازم
صورتم را خوره ببرد
هیچ اتاقی با یاد تو گرمم نکند
اسمت هی توی دلم خودش را به دار می کشد

بمیری خونت را گردن می گیرم

شاعر هم نیستم آقا
دفتر پاره شد
برگه هایش اشتباهی به هم چسبید .

۱۴ خرداد ۱۳۸۵

کوتاه

چرا حتي با كفشهاي پاشنه بلند
باز هم
در برابر بلندي شعرهات احساس حقارت مي كنم ؟
راستي
چند بار به ارتفاع قد تو
سقوط كردم ؟

۱۳ خرداد ۱۳۸۵

باور

دچار توهم گنگی شده ای
از ياد دختر همسايه در روزهای بيقرار تابستان
نه گمانم که عاشقی
در من روزی را میبینی زیر قلاب کمر پدر
در هوس شره های سیاه مار دوش ۱۷ ساله
نه
باور نمی کنم
مرا که نمی بینی
در چشمهات هزار زن شبیه او نشسته اند و زل می زنند به من
اشتباهی آمدی آقا