۲۲ مرداد ۱۳۸۸

ناسزا

ابذاء ( ا ِ) [ ع . ] (مص ل .)ناسزا گفتن ، بدگویی .
بذی (بَ) [ ع . ] (ص .) بی شرم ، شوخی کن ، ناسزاگو.
تفاحش (تَ حُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - ناسزا گفتن . 2 - از حد گذشتن .
دشنام (دُ) (اِمر.) فحش ، ناسزا.
فحاش (فَ حّ) [ ع . ] (ص .) بدزبان ، ناسزاگو.
فحاشی ( ~ .) [ ع - فا. ] (حامص .) بدزبانی ، ناسزاگویی .
فحش (فُ حْ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) بدی را از حد گذراندن ، بسیار بد کردن . 2 - (اِ.) دشنام ، ناسزا.
فلان فلان شده ( ~ . ~ . شُ دِ) [ ع - فا. ] (ص .)نوعی دشنام ، خلاصه ای از چند فحش و ناسزا.
کوفت (اِ.) 1 - صدمه ای که از سنگ و مشت و لگد برسد. 2 - آسیب ، صدمه . 3 - اندوه . 4 - بیماری سفلیس . 5 - نوعی ناسزا.
ناسزا (س ) (ص .) 1 - ناشایست ، نالایق . 2 - دشنام ، حرف زشت .
ناشایست (یِ) [ په . ] (ص .) نالایق ، ناسزاوار.

فرهنگ معین


مرتبط: ترانه کامنت دانیش را بست.

۱ نظر:

فرزام گفت...

ما منظور شما را از این پست نفهمیدیم