۴ آذر ۱۳۸۴

تكراري


اين شعرو قبلا هم نوشته بودم ولي چون به حال و هواي اين روزهام ميخوره اين چند روزه همش زمزمش ميكنم . وقتي يه هيجان تازه يه تپش تازه مياد سراغم . وقتي ميخوام باور كنم اينبار ديگه خودشه . اگه من يكي رو بخوام كه سرش پر از شعر و شور باشه بازم يه احمقم ؟ اگه بخوام وقتي تو بغلشم بگه : پر از آغوش مني؟


عشق
نشخوار پس از هر هم آغوشي بود
تا از يادمان برود در بستر ممنوع خوابيده ايم
حلال هم كه شديم
شيريني گناه هم تمام شد

۱ نظر:

ناشناس گفت...

Excellent, love it! » »