۱۵ دی ۱۳۹۱

ایران: نه رویا ، نه کابوس


ایران، نه رویا نه کابوس


حضور ایران جامعه آمریکا در سی ساله ی اخیر با چند دوره ی تاریخی رو به رو بوده است.

ایرانیانی که در زمان محمدرضا پهلوی به امریکا رفتند امریکای متفاوتی را تجربه کردند و نگاه جامعه آن روز امریکا (آنهایی که مطلع بودند اصلا کشوری به نام ایران وجود دارد) به دو دلیل متضاد نگاه مثبتی بود.
1-انقلاب شاه و ملت و جشن های شاهنشاهی و حضور تبلیغاتی گسترده در امریکا که شاه خرج می کرد تا چهره متمدنی از ایران را نمایش دهد. مخصوصا بر سر جریان خطوط هواپیمایی ایران ایر ( این در بین عوام امریکا که از عوام ما هم عوام ترند به لحاظ دانش عمومی اجتماعی)
2- به خاطر فعالیت های دانشجویان ایرانی ساکن امریکا و اروپا در مبارزه با استبداد شاهنشاهی و گسترش پیام عدالت خواهی و مبارزات چپ (در میان خواص و روشنفکران امریکایی)
بعد از انقلاب تمام تبلیغات مثبت به پایان رسید. عوام امریکا دیگر خبری از ایران نشنیدند جز داستانی مشابه انقلاب روسیه که یک خانواده سلطنتی با پرنس ها و پرنسس ها آواره شده اند. اما خواص به انقلاب امیدوار بودند تا اینکه بحث سفارت امریکا پیش آمد.
کلا ایران تمام خروجی های مثبت را بست و نیزجریان تبلیغاتی گذشته را از دست داد.
این موضوع باعث شد که حافظه جمعی امریکا کم کم خاطرات خوب مربوط به ایران را فراموش و آن را با اخبار گروگانگیر یو جنگ و نفت گران جایگزین کند. 

بنا به شهادت ایرانیان مقیم امریکا این نگاه مثبت تنها یک بار بعد از انقلاب نیز تجربه شد و آن در زمان حضور محمد خاتمی در امریکا به عنوان پرزیدنت خوش لباس، مسط به زبانهای خارجه، خوش سیما و آداب دان بود. در ان دوره رسانه ها چیزی جز خوراک خبری مثبت از ایران دریافت نمی کردند و آنچه هم بود در میان موج خبرهای خوشی که از ایران می رسید گم می شد. 
این خبرهای خوش به تعبیر امریکایی و هالیوودی هم خوب بودند! 
یک پرزیدنت همه چیز تمام که قرار است صلح و مهربانی را از یک چاله سیاه به نام خاور میانه برای ما به ارمغان بیاورد! 
پس از سالها موقع پخش خبر درباره ایران به جای مردان ریشدار عصبانی و زنهای چادری سلاح به دست مخاطب امریکایی با انبوه تصاویر جوانان خوش سیما و خوش لباس، هنرمندان موفق جهانی و فوتبال مواجه می شدند. چیزی شبیه رویای امریکایی. سرزمین شاد با آفتاب درخشان.
اما این تصاویر زیبای کارت پستالی پس از چند سال به سرعت جایش را همان قبلی ها داد با ترسهای بزرگتر. ترسهایی که خوراک لذیذ رسانه ایست!
امریکایی که بعد از 11 سپتامبر به شدت از هر چیزی که رنگ و بوی بنیادگرایی داشته باشد هراسان است.
بسیار ناعادلانه است که از تعداد اندک ایرانیان خارج از کشور (900 هزار نفر در آخرین سرشماری رسمی) توقع داشته باشیم به تنهایی بار میلیاردها دلاری که باید خرج رسانه و هنر و گردشگری و سینما بشود به دوش بکشند و زندگی روزانه خود را فدای سفیر فرهنگی ایران بودن کنند. 
و نیز فراموش نکنیم در جامعه 300 میلیونی ایالات متحده ایرانیان اقلیت بیستم هستند و میزان تاثیر گذاری آنها بر کل جامعه امریکا را نمی توان با اقلیت های دیگر مثلا مکزیکی ها مقایسه کرد. 
بعد از تمام این تفاصیل خود را به عنوان یک جوان ایرانی در امریکا تصور کنید. اغلب همسایگان شما شاید اصولا ندانند کشوری به نام ایران وجود دارد و یا اینکه با عراق متفاوت است. 
عده ای دیگر که نام ایران را شنیده اند یا به مدد درافشانی های رییس محترم جمهورمان است یا خاطره کمرنگی از گروگانگیری اعضای سفارت امریکا! 
33 سال تمام 300 میلیون نفر را از لحاظ اطلاع رسانی به حال خودشان رها کرده ایم و قافیه را به رسانه های جمهوری خواه جنگ طلب و دشمن خواه ( دشمن کلمه آشناییست!) باخته ایم. در این وانفسا دولتمردان عزیز هم کم خوراک مناسب برایشان مهیا نکرده اند و انرژی هسته ای هم میخ آخر بود بر تابوت خاطره خوش رویایی ایران در امریکا!
ما ایرانیان فراموش کرده ایم جهان با ما طوری برخورد میکند که خودمان از کشورمان به تصویر کشیده ایم! 
تصویر بهتری از ایران در ذهن دارید؟
باید آن را نشان دهید. 
تصاویر فراوان از ایران در اینترنت منتشر کنیم. تولید محتوا به زبان انگلیسی درباره اوضاع واقعی ایران  را افزایش دهیم.
غیر ایرانی ها را به جمع دوستان اینترنتی خود بیفزاییم و اجازه دهیم خودشان با زندگی روزمره واقعی ما درگیر شوند. 
اگر دولت ایران پول این کار را خرج لشگرکشی بیهوده هسته ایش میکند ما می توانیم تا زمان بهبود اوضاع خودمان رسانه ایران باشیم.

هیچ نظری موجود نیست: