۲۸ اسفند ۱۳۸۴

god

به بزرگیت نناز
به عظمتت
به قدرتت
! همش کشکه . شاید از بس بغل خوابی کردی با فرشته ها خدایی یادت رفته
آره ! من دارم سرت داد میکشم
یه دل دارم اندازه دل گنجیشک
زورت نرسید شادش کنی این دم عیدی
اونوقت میخوای باورم بشه خدایی؟

۸ نظر:

ناشناس گفت...

avval!...hamin!

ناشناس گفت...

دلی گنجشکی شاد کردنش محاله چون هی بیقرار پریدن است

ناشناس گفت...

خدا:اگر دلت را شاد کنم جماعت مفلوک شاعر بزرگی را از دست می دهند....زیبایی شعرهایت بخاطر سوته دلی توست دختر...راضی نشو بندگانم را از این موهبت محروم کنم...در ضمن باز هم نوروزت مبارک

ناشناس گفت...

عجب صبری خدا دارد

ناشناس گفت...

سلام عزیزم . سال نویت مبارک . میدونی حتما بعد از کنکورم دوست دارم ببینمت

ناشناس گفت...

مو آن رندُم که عصیان پیشه دیرم
به دستی جام ودستی شیشه دیرم
اگرتوبیگناهی رو مَلَک شو
من ازحواوآدم ریشه دیرم

عید شما مبارک

ناشناس گفت...

خدا زورش رسيد كه دل تو را شاد كنه. اين تويي كه زورت نرسيد يه جوري روزنامه خيس را بكشي روي دلت كه حسابي برق بيفته. كه اگر دقت كني يه انعكاس رنگي را از يك جايي معلوم و نامعلوم روش ببيني. چرا هميشه دنبال مقصر مي گردي؟

ناشناس گفت...

فقط وقتی با بزرگتر از خودت کل میندازی اعتراف کن