یک زن، یک حس، یک نقطه

۳۱ مرداد ۱۳۸۹

صف

من آخرین زن بودم در فهرست باکره های اورشلیم
ارسال شده توسط Unknown در ۱۳:۰۲
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

۱ نظر:

ستایش گفت...

چه خوب که می نویسی

۶/۰۴/۱۳۸۹ ۶:۵۳ قبل‌ازظهر

ارسال یک نظر

پیام جدیدتر پیام قدیمی تر صفحهٔ اصلی
اشتراک در: نظرات پیام (Atom)

جستجوی این وبلاگ

بايگانی وبلاگ

  • دسامبر 2014 (2)
  • اکتبر 2014 (1)
  • سپتامبر 2014 (1)
  • اوت 2014 (1)
  • مهٔ 2014 (1)
  • سپتامبر 2013 (3)
  • اوت 2013 (2)
  • ژوئیهٔ 2013 (1)
  • آوریل 2013 (2)
  • مارس 2013 (5)
  • ژانویهٔ 2013 (1)
  • دسامبر 2012 (3)
  • نوامبر 2012 (1)
  • اکتبر 2012 (2)
  • اوت 2012 (1)
  • ژوئیهٔ 2012 (4)
  • ژوئن 2012 (3)
  • مهٔ 2012 (9)
  • آوریل 2012 (6)
  • مارس 2012 (4)
  • فوریهٔ 2012 (8)
  • ژانویهٔ 2012 (4)
  • دسامبر 2011 (2)
  • نوامبر 2011 (4)
  • اکتبر 2011 (11)
  • سپتامبر 2011 (4)
  • اوت 2011 (4)
  • ژوئیهٔ 2011 (1)
  • ژوئن 2011 (1)
  • مهٔ 2011 (1)
  • مارس 2011 (5)
  • فوریهٔ 2011 (3)
  • ژانویهٔ 2011 (3)
  • دسامبر 2010 (2)
  • نوامبر 2010 (2)
  • اکتبر 2010 (2)
  • سپتامبر 2010 (6)
  • اوت 2010 (4)
  • ژوئیهٔ 2010 (5)
  • ژوئن 2010 (8)
  • مهٔ 2010 (4)
  • آوریل 2010 (5)
  • مارس 2010 (3)
  • فوریهٔ 2010 (4)
  • ژانویهٔ 2010 (9)
  • دسامبر 2009 (8)
  • نوامبر 2009 (6)
  • اکتبر 2009 (8)
  • سپتامبر 2009 (19)
  • اوت 2009 (29)
  • ژوئیهٔ 2009 (30)
  • ژوئن 2009 (8)
  • مهٔ 2009 (6)
  • آوریل 2009 (6)
  • مارس 2009 (3)
  • فوریهٔ 2009 (6)
  • ژانویهٔ 2009 (1)
  • دسامبر 2008 (7)
  • نوامبر 2008 (4)
  • اکتبر 2008 (3)
  • اوت 2008 (1)
  • ژوئن 2008 (2)
  • دسامبر 2007 (10)
  • نوامبر 2007 (3)
  • اکتبر 2007 (5)
  • سپتامبر 2007 (2)
  • مهٔ 2007 (11)
  • آوریل 2007 (14)
  • مارس 2007 (11)
  • سپتامبر 2006 (5)
  • اوت 2006 (10)
  • ژوئیهٔ 2006 (6)
  • ژوئن 2006 (7)
  • مهٔ 2006 (3)
  • آوریل 2006 (7)
  • مارس 2006 (13)
  • فوریهٔ 2006 (10)
  • ژانویهٔ 2006 (17)
  • دسامبر 2005 (5)
  • نوامبر 2005 (4)
  • اکتبر 2005 (1)
  • سپتامبر 2005 (3)
  • اوت 2005 (3)
  • ژوئیهٔ 2005 (1)
  • ژوئن 2005 (2)
  • مهٔ 2005 (7)
  • آوریل 2005 (3)
  • مارس 2005 (2)
  • فوریهٔ 2005 (2)
  • دسامبر 2004 (1)
  • ژوئن 2004 (1)
  • مهٔ 2004 (4)

شمارنده

درباره من

Unknown
مشاهده نمایه کامل من

دوستان باهار

  • Florida Used Cars
  • friendship bracelet
  • دستبندهای باهارانه ی من!
  • فروش دوستی های باهاره!
  • google
  • لبه ی تاریکی
  • Danielment
  • وبلاگ مرحومم در بلاگفا
  • مغزهای آکبند
  • گمشده در بزرگراه
  • پلک سوم شب
  • پرت
  • نیمه پر جام
  • پاپتی
  • نی ما
  • مزدیسا
  • مجتبی
  • مانا روانبد
  • شراگیم
  • خرید شارژ
  • سینماتوگراف
  • سورملینا
  • سودارو
  • زاغچه
  • رضا براهنی
  • رد نایاب درد
  • رادیو زمانه
  • دومان
  • دغدغه های قرن 21
  • درنگ های نابهنگام
  • باران در دهان نیمه باز
  • املایم مشکل دارد
  • اراجیف مزمن

باهار اینها را می خواند

  • BBCPersian.com | صفحه نخست
    چرا تلاطم هوایی در پروازها بیشتر و شدیدتر شده است؟
  • فلسفه در اتاق خواب
    وقتی آره یعنی نه؛ یا چراغ‌ها را من خاموش نمی‌کنم
  • جهان زن
    گفتگو با گلرخ قبادی از زنان مبارز کرد/تهیه و تنظیم -زارا امجدیان
  • حضور خلوت انس
    دو داستان
  • گم شده در بزرگ راه
    نقطه‌ای برای پایان
  • حمیدرضا سلیمانی
    درود
  • روزنوشت‌های سودارو
    توهم اقتصاد و واقعیت تغییرات اقلیمی به بیان دیوید سوزوکی
  • کدئین
    ۱۰۴۰. در بوتهٔ نقد
  • ديفال مستراح
    Streets Of Rage - Remake
  • لبه‌ تاریکی
    پاسخی به هیچکس
  • آق بهمن
    کتاب چی؟ «خورشید همچنان می‌دمد»
  • A Man Called Old Fashion
    نگارخانه
  • Enough is not Enough.
    #125
  • پیپ خسته
    خیریه پیام امید
  • Danielment
  • مسیح علی نژاد
  • خوابگرد
  • سیب زمینی خورها
نمایش 10 ‏نمایش همهF

پست های پرطرفدار

  • بدون ادبیات لطفا!
    اگر ادبیات نبود من الان داشتم کون بچه ی سوم را میشستم و احتمالا شب هم پیراهن گیپور بنفشم را که زن دایی از مکه کادو آورده بود می پوشیدم وپیر...
  • شکستن گیتار با پرتاپ دمپایی به سوی آن
    یک چمدان زرد خریده ام که در شش ماه گذشته بیشتر ازتمام عمر سی و سه ساله ی من به سفر رفته. اگر چمدان خوبی بودم مرا با خودش می برد، نه اینکه ...
  • دوزندگی فانوس
    در عوالم هشت سالگی فکر می کردم که چرا این فانوس دو زندگی دارد.
  • ر ج ع ت
    برگرد به شیراز قرن هشتم می خواهم حافظت شوم تو یک شعر بلندی خانم در کوتاهی جملات معاصر من حیف می شوی
  • عکس سگ مرده ی هم اتاقی روی طاقچه ی اتاق نشیمن
    بگذار همه چیز را رها کنم. لیست خرید روزانه، سیگاری که هوسش را کرده ام و در خانه ندارم و انبوه لباسهای روی تخت را. بگذار در خودم غرقه شوم پی...
  • من و ابوعمار چای می نوشیم
    یک بار که من در دمشق بودم یک فلسطینی هم در دمشق بود.  البته از مردم بی سرزمین در دمشق و به ویژه در اطراف سیده زینب فراوان میشد دید. انگا...
  • احمد شاه نبود
    احمد  بود شاه نبود  مسعود....  یکی بود  Ahmad. Not a majestic Shah Massoud. He was One
  • به ارتفاع قبر یک سرباز
    جنگ بود در برابرم  با کودکان ارغوانی کوچک  زنان پیر مردهای سیگاری بدون دست جنگ ایستاده بود در آرامش قبل از سقوط بمب  بر ارتفا...
  • ما خانه به دوشان غم سیلاب نداریم
    خواب دیدم سرطان دارم. جلو رفته و من مثل همیشه که همه چیز را پشت گوش می اندازم تا لحظه ی آخر. نشسته ام جایی و می دانم که سرطان دارم. سرطان ر...
  • بهانه های نیشابور
    مستی بهانه است  که بنوشم در ملا عام لب های ممنوع شده ی هشتاد ضربه ای ت را  ازدحام جمع پریشان موهای تو روی بالشم  بانو  روسریت را ...

باهار را مشترک شوید

پست‌ها
Atom
پست‌ها
نظرات
Atom
نظرات
زمینه Awesome Inc.. با پشتیبانی Blogger.