بگذار همه چیز را رها کنم. لیست خرید روزانه، سیگاری که هوسش را کرده ام و در خانه ندارم و انبوه لباسهای روی تخت را. بگذار در خودم غرقه شوم پیش از آن که باد دوباره ابرها در قامت کیک های خامه ای و قطارهای بین قاره ای و کشتی های اقیانوس پیما در آسمان استانبول روانه کند.
می خواهم لباس های نفرت انگیز و سنگین زمستانیم را بپوشم و شالگردن ده ساله ام را دور گردن سی و سه ساله ام بپیچم و پیچ سرازیری خانه را تا ساحل بی ترس سر خوردن روی گه سگ بدوم و دم ساحل با چشمهای باز و خیره و متعجب یه دختربچه ی سه ساله به پل خیره شوم و این بار به این فکر نکنم که عروسهای دریایی که زیاد می شوند یعنی آب دریا آلوده تر شده است.
می خواهم لباس های نفرت انگیز و سنگین زمستانیم را بپوشم و شالگردن ده ساله ام را دور گردن سی و سه ساله ام بپیچم و پیچ سرازیری خانه را تا ساحل بی ترس سر خوردن روی گه سگ بدوم و دم ساحل با چشمهای باز و خیره و متعجب یه دختربچه ی سه ساله به پل خیره شوم و این بار به این فکر نکنم که عروسهای دریایی که زیاد می شوند یعنی آب دریا آلوده تر شده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر