این تب و درد است که می خواندم
ناله ی سرد است که می خواندم
در دل این شهر پر از زمزمه
نعره ی مرگ است که می خواندم
تلاش آن روز ها بود برای قافیه سازی با صوت و لحن در کلاس ادبیات و من یکه جلوی دبیر که میشود درد و سرد و مرگ را قافیه آورد . و این حرف توی کلاس ادبیات یک جور فحش ناموسی حساب می شد آن روزها . کی بود ؟ ۱۳۷۴ به گمانم !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر