۴ دی ۱۳۸۶

نیستم


نیستم
چیزی میان دستهات جابه جا می شود
یک روح مضطرب
رد چشمه ای را می گیرد و می رود
روی سیبک گلوت
اندازه ی بغض آدمیزاد را اندازه کند



هیچ نظری موجود نیست: