۷ مهر ۱۳۸۸

گم کرده ام آن نظر بند سبز را

مادربزرگ
چرا تکرار نمیشوی

هر شب میان ملحفه ی سفید دست بافت تو ، خودم را جنین میکنم تا بیایی و لااقل درخواب دوباره سر میان سینه های پر برکتت بگذارم و تمام این ده سال نبودنت را هق هق کنم.
مادر بزرگ
دخترک تنهاست
کی به دور قد و بالایم خواهد گشت؟
کی دردم را به جان خواهد خرید و کی اسپند برایم خواهد گرداند؟
مادربزرگ
می ترسم

۴ نظر:

maryam(sheno)) گفت...

سلام
شنو(مریم)هستم
خوبی؟
دوست دارم ببینمت

farzam گفت...

khoda khafat kone

simin گفت...

ای خدای مهربون یکم یواش تردرد داره

دعوتی

توکا گفت...

عنوانشو دوس داشتم که یاد حسینم انداخت.