سلام می دانی چندمین بار از ارسال آخرین پستت بود که به امید مطلب جدیدت این وامانده را روشن می کردم؟ آره خوابش می برد امروز یکی شان را دیدم توی اتوبوس خیلی اتفاقی 13 آبان وقتی مشت گره کردهاش را ناغافلی چپاند توی شکم پسرک 15/16 ساله قیافه اش توی ذهنم ماند من ایستاده بودم او نشسته زنش هم کنار دستش از همان زنها که حدس میزنی بچه ی چند ماهه ای را به بغل گرفته بود بچه هی سر می خورد مردک داشت یالسارات می خواند گزارشی با عنوان ((پایان خاتمی))من سرک می کشیدم مسیر مان طولانی بود تقریباکلامی با ضعیفه حرف نمی زد زن هم با نگاهی بی هدف تا آخر خیابان را سیر تماشا می کرد. چه فرق می کند خون که ریخت ریخته ندا باشد یا سهراب یا . . . آنهایی که امروز زندانند به قول یکیشان تاوان خونی را پس می دهند که به دل پیر مرد کردند(بازرگان) به قول شاملو: باش تانفرین دوزخی از تو چه سازد...
۲ نظر:
سلام می دانی چندمین بار از ارسال آخرین پستت بود که به امید مطلب جدیدت این وامانده را روشن می کردم؟ آره خوابش می برد امروز یکی شان را دیدم توی اتوبوس خیلی اتفاقی 13 آبان وقتی مشت گره کردهاش را ناغافلی چپاند توی شکم پسرک 15/16 ساله قیافه اش توی ذهنم ماند من ایستاده بودم او نشسته زنش هم کنار دستش از همان زنها که حدس میزنی بچه ی چند ماهه ای را به بغل گرفته بود بچه هی سر می خورد مردک داشت یالسارات می خواند گزارشی با عنوان ((پایان خاتمی))من سرک می کشیدم مسیر مان طولانی بود تقریباکلامی با ضعیفه حرف نمی زد زن هم با نگاهی بی هدف تا آخر خیابان را سیر تماشا می کرد. چه فرق می کند خون که ریخت ریخته ندا باشد یا سهراب یا . . . آنهایی که امروز زندانند به قول یکیشان تاوان خونی را پس می دهند که به دل پیر مرد کردند(بازرگان) به قول شاملو: باش تانفرین دوزخی از تو چه سازد...
احسان... احسان... احسان.........
بی گمان ((هر مرگ اشارتی است به حیاتی دیگر)).
ارسال یک نظر