من جوانه زدم
روشن شدم
مست از صدایی شدم که از من نبود
دور بود و هیچگاه به ابتذال همخانه بودن نمی نشست
چون معبدی در قله ی کوه
و من افلیج نذر شفا کرده ام
سرم را که خم کردم برای دیدنش
هزار تبر تشنه ی گردنم شد
و هزار زن در خوابم
کودکشان را سر می بریدند
من روشن بودم از تو
خورشید شدی و من شمعهام را فروختم
سیاهی کجا بود که ریخت به دلم و شب بود
تو غروب کرده بودی در چشمهام
از من دور بودی
کدام زن تو را زایید ؟
به کدام نیت شیر خوردی ؟
آشوب آشوب آشوب
چه طوفانیست در دستهات
من را به خانه نمی بری ؟
خیابان که خانه نمی شود برای دلم
تب کردم باز ؟
تو که نبودی با شراب کدام شهر پاشویه ام دادند ؟
شیراز که تو را زاد می داند الان کجایی ؟
بهار که باشم چه فایده ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر