۸ اردیبهشت ۱۳۸۶

داستان آن لاین 4


نیستی و نبودنت شبیه هیچکدام از نبودنهای قبل نیست . انگار جای دندانیست که کشیدم . نبودنش برای چند روز عجیب است و بعد اصلا یاد آدم هم نمی آید که روزی دندانی هم بود اینجا ....
حکایت حضور تو نیست . توی بودنت سکوت چاره ی درد است . همین که می روی شروع میشود طغیان این رودخانه ....
چرا یک بار هم من نرفتم ؟ چرا همیشه بعد از تو من جا ماندم ؟ این بار شاید ماجرا جور دیگری شود ...

هیچ نظری موجود نیست: