نمی مانم
این را نوشتم در سه شنبه سوم دی 1387ساعت17:38من باهار نارنجدر خیابانی که میهمان کفشهای زمستانی من است
راه می روم
بی سیگار
بی دستهای تو
در شهری که این همه باران دارد و تمام شهر در وسعتی مسطح رو به روی توست
خبرهای خوشی داری
زنی که اینجاست
در اشتیاق آغوش تو
سه زن را در کنار دارد
معشوقی که زیباست
زنی که تنهاست و زنی که اینجاست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر