۲۷ آذر ۱۳۸۷

یک زن در من است که می رقصد


با صدای تند نگاه تو

زنی که در من است می رقصد

با پیراهن خاکستری

و کفشهایی که پاشنه اش بلندتر از ارتفاع شعر های من است

سوغات هند

برای من

زنی بود

که با شوهرم خوابید

***

تاج محل در من است

و بوی تند پستانهای یک زن

سفر

از مراکش آغاز شد

***

هندوستان در من مرده

آگرا

غروب تلخش را

نگاه می کند

مرمر سیاه چشمهای هیچ زنی اینقدر بیهوده نبود

که جنگل چشم های من

سوخت

ما در کنج یک اتفاق بودیم

و جریان در ما ادامه داشت

من

آخرین زن بودم

در فهرست باکره های اورشلیم

مسیح مریم را باردار بود


این را نوشتم در چهارشنبه بیست و هفتم آذر 1387ساعت16:54من باهار نارنج

هیچ نظری موجود نیست: