۷ اسفند ۱۳۸۷

شمال در چشم های توست

تو نبودی کودکان مرا سیل برد

تو نبودی پسران مرا گرگ خورد

تو نبودی دختران مرا آل برد


خدا که ندارم تو آخر الزمان من میشوی

از تپه های "کریشناو" می گذرم


پی نوشت: یک نفر هست که میداند تپه های کریشناو کجاست. و او مرد دو سیلابی من است.


این را نوشتم در چهارشنبه هفتم اسفند 1387ساعت20:59من باهار نارنج

۲ نظر:

احمد پروین گفت...

عدالت این نیست که نمیگذاری با تو توحید را تجربه کنم ای نبوت عشق..تا معاد میخوانمت ای اصل بر باد رفته

احمد پروین گفت...

چگونه میشه رمز رو خصوصی ارسال کنم؟