۱۲ مهر ۱۳۹۰

من هنوز هم یک دوست دختر هستم!

به شهادت حافظه  گوگل و ردیف سمت چپ همین جا من سالهاست که وبلاگ می نویسم از آن زمانها که شاید وبلاگ هنوز نقشی در پیدا کردن دوست پسر یا بچه معروف شدن نداشت. کسانی هم که اینجا را میخوانند معدودی از دوستان وفادارند که قدمتشان اکثرا به سن همین وبلاگ است. حامد (گمشده در بزرگراه) میتواند شهادت بدهد که در بیشتر مواقع روی خط اعتدال بوده ام. 
نیاز به هوچی گری ندارم و از مرگ نهال هم نخواسته ام برای خودم بازدید کننده جمع کنم. تا به حال چند دوست را بر اثر خودکشی از دست داده ام و به هیچ وجه به چنین مرگ خود خواسته ای به چشم عمل قهرمانانه نگاه نمیکنم. بارها در مرگ عزیزانی که با مرگ خود داغدارم کرده اند گریسته ام و در این مورد خودم را همدرد نهال احساس کردم.
خودم از همسرم سالها قبل جدا شده ام و در این مورد نیز می دانم در آن مملکت گل و بلبل اگر مطلقه باشی یعنی چه! و اگر مطلقه ی عاشق باشی که وای بر تو ...
خودم به سبب قضاوتهای اطرافیان درباره سن و سال و باکره نبودن از ازدواج با کسی که دوستش داشتم باز ماندم .  
مزه شیرین اهانت ها و برخورد با جسم سخت را خوب از طرف آقایان چشیده ام و میدانم .
من نهال را با تمام وجودم درک کردم و گریستم. نهال برای من یک پروفایل فیسبوکی نبود. خودم بودم. 
تمام شمایی که از این نوشته دردتان گرفت من هنوز هم عقیده ام همان است که بود. تا زمانی که ببینم به دو نفر که خارج از چهارچوب قانون با هم زندگی میکنند را با مهر بنگرید و با مهربانی پذیرا باشید و هر روز نپرسید "ایشالا کی عروسیتونه!"




۱ نظر:

متکلم گفت...

باهار عزیز
ما دلمان همچنان به جانب توست .
درود