ایران من این نیست که امروز خزان است
سر تا قدم آغشته به خون و نگران است
هر گوشه این خاک که روزی چمنی بود
امروز نگویید لگد کوب خران است
آن دختر
خندان رخ گیسو چو فرشته
این مام وطن نیست که چون بیوه زنان است
اسب کهرم نیست که پایش بشکستند
این نقش جهان نیست که دست مغولان است
۱ نظر:
like it, tnx
ارسال یک نظر