۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱

الکی ها


تک تک خانه های این تقویم
به شب چارشنبه می ماند
الکی هر کسی اینجا
سوزنش روی خنده می ماند

آلت تناسلی مردانه دارم پس هستم!

آنها که گودری ها را می شناسند نوع ادبیاتشان را هم دیده اند. گذشته از غلط های نگارشی عمدی و تکه کلام های درون گروهی، آنچه بیشتر به چشم می خورد استفاده ی تابو شکنانه از ناسزاهای جنسیتی و استفاده از "ادبیات کلانتری" در بین این گروه است.
ناگفته نماند که استفاده از این نوع ادبیات تنها بعد از مدتی به اصلاح دمخور بودن با این گروه مجاز می شود.
بعد از تغییر رویه مدیران گوگل در کاهش امکانات گودر (گوگل ریدر) این گروه ناچار به کوچ اجباری به توییتر، پلاس و فیس بوک شدند که توییتری ها نیز تقریبا روشی مشابه گودری ها داشتند. در حال حاضر اغلب گودری ها را می توان در پلاس یافت.
این مقدمه را نوشتم تا در ادامه بگویم امروز مجبور شدم یکی از کسانی را که در پلاس فعالیت می کرد بلاک کنم. دلیلش بسیار دردناک بود. بحثی جدی بین این فرد و شخص دیگری پیش آمد که باعث شد این آقا استریم را تبدیل به فضای تاخت و تازی کند پر از فحش های جنسی به فرد مقابل!
فحش هایی که تا قبل از آن در غالب شوخی بیان می شد ناگهان روی جدی به خود گرفت و متاسفانه نشان داد که ادبیات جدی این فرد هم  همینگونه است.
برایم بسیار درناک بود که کسی که نزدیک به هشت ماه نوشته هایش را دنبال می کردم فرقی با لمپن ترین افراد جامعه نداشت. به این فکر کردم که این درون خشن و جنسیت برتر بین و گستاخ ممکن است درون چند نفر دیگر از ما باشد؟ چند نفر از ما ممکن است در یک دعوای شخصی پای خواهر و مادر دیگران را وسط بکشیم و از آلت تناسلیمان به عنوان شی برتر و با قدرت مایه بگذاریم؟

۷ اردیبهشت ۱۳۹۱

سنگی بر گوری

وبلاگ قبلی ام را یادتان هست؟ همان که در بلاگفا بود و یک روز صبح بیدار شدم و دیدم نوشته های 4 ساله را آقایان محترم بلاگفا پاک کرده اند و نوشته اند به دلیل عدم رعایت قوانین و فیلان وبلاگ شما مسدود شد!
یادتان هست که تنها به مدد گودر خدا بیامرز که آن هم به لطف آقایان گوگل رفت توی کما توانستم مطالبم را بازیابی کنم.
یادتان هست که تمام کامنت های نازنین شما را از سال 83 به این طرف از دستم رفت؟ توی گودر نمی شد آنها را پیدا کرد.
یادتان هست خیلی هایتان را گم کردم؟
امروز خیلی اتفاقی دیدم که دوباره این آدرس نازنین نینا هاگن را آزاد گذاشته اند.
مطالبش را پاک کرده اند و بعد از سه سال و اندی آن را آزاد کرده اند که بشود ثبتش کرد.
نیناهاگن بیچاره ی من که توی سرمای روسیه جان داد الان بعد از سه سال و اندی آزاد شده و هیچ چیز یادش نیست. حافظه اش خالیست و هیچ کس را به یاد نمی آورد.
برگشته و میبیند همه کوچ کرده اند به جاهای دیگر، شاید بهتر.
برگشته و دیده در خانه ی قدیم هیچ کس نیست. دستش را گرفتم و دوری زدیم در کوچه های قدیمی. خانه های خالی دوستان و وبلاگ های متروکه.

با نینا برگشتم آنجا و سنگی گذاشتیم بر گوری.

۶ اردیبهشت ۱۳۹۱

خاطرات اجاره ای

آپارتمان من یک بالکن زیبای کوچک دارد. در واقع بالکن کوچکیست که چشم انداز زیابیی دارد.از اینجا که الان نشسته ام می توانم ته مانده ی شکوفه های گیلاس را ببینم و برگهای نوزاده ی درخت آلو را. گربه ام که سیر است و روی بالکن لم داده و اصلا برایش مهم نیست که گنجشکها کل بعد از ظهر را گذاشته اند روی سرشان. آپارتمانی که روی جالباسیش پیراهن مردانه ی او آویزان است.
آپارتمان قبلی بالکن نداشت اما تراس زیبایی روی پشت بام داشت که می شد رفت و به چشم انداز دریا نگاه کرد و سیگار کشید.
آپارتمان قبلی توی تهران  بود. خیابان شریعتی ، بالکن کوچکی داشت که به دیوار سیمانی خانه ی همسایه می رسید اما توی آن پر از گلدانهای شمعدانی بود.
آپارتمان قبلی، خیابان جیحون، کوچک و دلگیر بود با همسایه های معتاد و دیوانه اما دلچسب ترین خاطرات زندگیم را آنجا داشتم.
آپارتمان قبلی، بزرگ بود و جا دار، پونک، غرب سرسبز و آرام تهران قبل از جهنم 88. بالکن کوچکی داشت که تقریبا قابل استفاده نبود اما پنجره آشپزخانه اش به خانه ای دید داشت که دیدن هر روزه اش غمگینم می کرد.
آپارتمان قبلی، دو خوابه و بزرگ و جادار آنقدر که پنج گربه با مهربانی توی آن زندگی میکردند. بهترین همخانه زندگیم را داشتم و دوستانی که می آمدند و می ماندند چون خانه بزرگ بود و برای همه ما جا داشت.
آپارتمان قبلی ...
می توانم بشمارم. تا ده جای مختلف را بشمارم که در آنها زندگی کرده ام.
خانه هایی که فقط اجاره شان را می دادم. نه میخی بر دیوارش می کوبیدم نه رنگ اتاق خوابش را عوض می کردم.
روی درخت گیلاس رو به رو یک جفت کلاغ دارند لانه می سازند.
من هم لانه خودم را می سازم. به همین زودی ها.   

۲۶ فروردین ۱۳۹۱

تمامیت ارزی و فدرالیسم!

فلدرالیسم آن غول یک سر و دو گوشی شده که قرار است همه ما را بترساند! 
قرار است ما تا ابد الدهر این شمشیر دموکلس تمامیت یکپارچه ارزی را بر سر خودمان افراشته نگه داریم و چماق جدایی طلبی را بکوبیم توی سر هر کسی که مخالف ماست! 
به شخصه نگران تکه تکه ! شدن ایران نیستم. نگران تشکیل ایران فدراتیو که کردش کردی حرف بزند و فارسش فارسی و عربش عربی نیستم . نگران تکه تکه شدن آدمهایی هستم که هر روز چمدان به دست از مرز رد می شوند.
نگران خانواده هایی که هر کدام پشت یک مانیتور پیر می شوند.
ایران امپراطوری قدرقدرتی نیست که ما به عنوان فرزندان آریاییش بخواهیم در راهش جانفشانی کنیم . ایران خانه ماست که باید بتوانیم در آن زندگی کنیم. بتوانیم به آن برگردیم. 
تا وقتی هنوز در بین روشنفکران این مملکت این دهنیت وجود دارد که اگر دست کردها اسلحه بدهیم شورش میکنن. یا اگر خوزستان مستقل شد و خواست برود توی دل عراق چه کار کنیم. یا اگر آذربایجان بزرگ کنار ایران فسقلی درست شد چه گلی به سرمان بگیریم  باید هنوز منتظر داستانهای پریانی از مضرات فدرالیسم باشیم.