۹ دی ۱۳۹۱

یک میلیون مسلمان و آنجلینا جولی

دانشکده علوم سیاسی لطیفه های خاص خودش را دارد. یکی که دیده ام عموم مردم هم آن را پسندیده اند داستان مکالمه خیالی میان جورج بوش و تونی بلر است قبل از شروع جنگ عراق. بوش می گوید می خواهیم یک میلیون مسلمان و آنجلینا جولی را بکشیم. بلر می پرسد چرا آنجلینا جولی؟ بوش در پاسخ می گوید: دیدی! هیچ کس درباره یک میلیون مسلمان چیزی نمی پرسد!
اما این تنها یک لطیفه ی تلخ درباره میزان پرسشگری و حساسیت توده مردم نیست. 
این یک واقعیت است. شما تا زمانی که کسی برایتان هویت نداشته باشد نمی توانید از او متنفر شوید یا دوستش داشته باشید. برایش عزاداری کنید یا برای مردنش شادی کنید. 
 برای شما آمار یک میلیون مسلمان معنی خاصی نمی دهد. آنها می توانند یک میلیون گوجه فرنگی باشند چون به همان اندازه برای شما از هویت انسانی به دورند. آنها انبوه جمعیتی هستند که در تهران یا بغداد یا پیشاور در هم میلولند و زاد و ولد می کنند. شما حتی یک دوست فیس بوکی هم از میان آنها ندارید. آنها چهره ندارند. تنها ریش دارند و عمامه. به اندازه ی مریخی ها و یوفو ها از شما دورند. 
اما ناگهان اتفاقی می افتد. شما میبینید دختر جوانی روی زمین افتاده و خون از دهانش بیرون می آید. مردی او را در آغوش گرفته و فریاد میکشد. دخترک نگاهش به دوربین خیره می ماند. او مرد. عکسهایی از دخترک میبینید. در پیست اسکی، در جشن تولد. توی خانه اش، با دوستانش. حالا او دیگر برای شما دخترکی در خاور میانه نیست که در اعتراض خیابانی کشته شد. او برای شما ندا است. نامش را می دانید. سنش و رنگ چشمهایش. 
ندا دیگر برای شما آمار نیست. 
همانطور که ترایوون مارتین آمار نیست.



هیچ نظری موجود نیست: