۳ اردیبهشت ۱۳۸۶

داستان آن لاین 3


اینجور نگاهم نکن . مست نیستم . برای اولین بار از بودن تو مست نیستم که هیچ دیوانه ام . بردار و برو از اینجا . آوار شده ای توی همه خاطرات این ده ساله ام . دیگر طاقت ندارم تو را با خودم بکشم این ور و آن ور . گورت را گم کن . همه ی یادهام آلوده شده با حضور وسیع تو . انگار تمامی نداری . مثل علفهای باغچه که مادر حتی نفت هم ریخت رویشان چاره نشدند . بس که ریشه هاشان هرزه بود و عمیق . باز هم که هستی ؟

هیچ نظری موجود نیست: