۴ آبان ۱۳۸۶

باهار در 30 روزی که گذشت


این یک ماهه داشتم به اصرار عزیزی داستان ها و شعر های این چند ساله را سر و سامان می دادم . یک داستان هم توی ماندگار شماره مهر در آوردم . هر چند از چاپ آن در

داخل ایران نا امیدم . شعر هام را یا می گویند اروتیک است یا کفر و نمیدانم این آقایان ناشر ها چه برادر خواندگی با قسمت سانسور ارشاد دارند که بیشتر از آنها حرص می زنند

برای تکه پاره کردن شعر ها . انگار دلشان نمی آید گناه را گردن سانسور چی جماعت بیندازند . می خواهند این امر بین خودشان و شاعر به تساوی قسمت شود .


هیچ نظری موجود نیست: