۱۵ آذر ۱۳۸۶

این زمان حال شما حال منست



دکان شاعری تا اطلاع بعدی از ما بهتران که گریبان ما را بدرند و دل را در طباله دانی بیندازند و سیفون را روش خالی کنند تعطیل است . دارد لی لی بازی میکند توی همان اتاقی که نبود . خرابش کردند . همان اتاق که مادر بزرگ توش جان دارد و من بالای جنازه ی بابا بزرگ جیغ کشیدم کبوتر ها نترسید ! من توی همان اتاق که حالا خرابش کرده اند می مانم . ای کاش سیگاری بود نصفه میکشیدم و تهش را له میکردم آنجور که مشت بشود برود توی صورتم و من خون راه گرفته تا رو یقه ی دل شکسته ات را بیاورم و با دست ابر آسمان تمیزش کنم . هذیان نیست . میدانی نوشته متن غریبیست که دارد آشوب می شود . کی بود ؟ کدام شاعر بود که گفتم آشوب دارد . گفت دیگر ؟ هیچ شاعر همه آشوب است . میدانی . میدانم . ای کاش نمانم و نبینم که می مانند و می بینند . مدامم مست می دارد نسیمی که از شمال می آید . بوی نم شور دریا را در گلهای از سرما کبود میان خنده هایی که ربوده شده و توی کلانتری بایگانی شده که صاحبش بیاید ببردش و ول کند توی حوض کنار باقی ماهی هایی که دارند با لجن های سبز ته رود بازی می کنند .


هیچ نظری موجود نیست: