۵ مهر ۱۳۸۹

تفاوت


چیزی ندارم
اما 
مثل تو 
 اینقدر ها هم بی همه چیز نشدم

احمتی نژات در میان خبرنگاران بعد از برگشت از سازمان ملل

من بودم حسن فرصت، علی رخصت، ممد پونصد رفتیم پیش مِیتی منگول، نامرد، دواخوری اولی رو خوردیم بسلامتی این‌وریا لول لول شدیم،دومی رو خوردیم بسلامتی اون‌وریا پاتیل پاتیل شدیم سومی رو اومدیم بخوریم میتی منگول ساقی شدگفت رتته گفتم عفتت پتته ...دس تو این جیب، دس تو اون جیب دسته‌زنجونی سفیدَه‌رو کشید کارتی‌مون کردحالا ما اینجا گفتیم زدیم، شومام بگین زدن، خوبیت نداره

۲۸ شهریور ۱۳۸۹

آسیا به نوبت

اول از "میزان رای ملت است" گذشت
دوم از "مجلس در راس امور است" گذشت
از خمینی به آن بزرگیش با بولدزر رد شد.
سوم از روی تو میگذرد "سید علی"
نگی نگفتیم !

۱۳ شهریور ۱۳۸۹

سودارو

دوست عزیزم مصطفی

در زندگی دردهایی هست که برای قسمت کردن ساخته شده اند. دردهایی که هر رفیق سهمی در آن دارد. ای کاش این سهم را از ما دریغ نکنی و اجازه بدهی دستمان را بر روی شانه ات بگذاریم و بگوییم طاقت بیار رفیق.


...

سرم سبز است اگرچه زبانم سرخ نیست
این بار 
بازی دیگریست آقا
سر سبز من دستان سرخ تو را بر باد خواهد داد
هر قدر شمشیرت را تیز تر کنی من دست به اسلحه نخواهم برد
همینجا که نشسته ام میدانم که ترسیده ای
همین زن چهل کیلویی تو را می ترساند
بنشین و بشمار
ما بیشماریم