در زندگی دردهایی هست که برای قسمت کردن ساخته شده اند. دردهایی که هر رفیق سهمی در آن دارد. ای کاش این سهم را از ما دریغ نکنی و اجازه بدهی دستمان را بر روی شانه ات بگذاریم و بگوییم طاقت بیار رفیق.
سرم سبز است اگرچه زبانم سرخ نیست این بار بازی دیگریست آقا سر سبز من دستان سرخ تو را بر باد خواهد داد هر قدر شمشیرت را تیز تر کنی من دست به اسلحه نخواهم برد همینجا که نشسته ام میدانم که ترسیده ای همین زن چهل کیلویی تو را می ترساند بنشین و بشمار ما بیشماریم