۸ خرداد ۱۳۸۸

(Somewhere (From West Side Story


There's a place for us
Somewhere a place for us
Peace and quiet and open air
Wait for us
Somewhere
There's a time for us
Someday a time for us
Time together with time to spare
Time to learn
Time to care
Someday, somewhere
We'll find a new way of living
We'll find a way of forgiving
Somewhere
There's a place for us
A time and a place for us
Hold my hand and we're half way there
Hold my hand
And I'll take you there
Somehow
Someday, somewhere

این را نوشتم در جمعه هشتم خرداد 1388ساعت17:32من باهار نارنج

۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۸

کوزه مرد



مثل زن آبستنی که جنین مرده اش را به خوردش داده باشند همه ی خاطره هام با تو را بالا می آورم.


این را نوشتم در یکشنبه بیست و هفتم اردیبهشت 1388ساعت21:24من باهار نارنج

۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۸

گیر کرده ایم روی یک بعد از ظهر داغ و هی ...


خشونت بد نیست . انسان حرمت ندارد . بنگ بنگ بنگ

خارجی - ۱۳۵۶ - میدان ۲۴ اسفند
نزن برادر گلوله درد دارد . گلوله می دراند . گلوله می کشد . رحم کن به این شلال موی خرمایی که افتاده روی پیشانیم . رحم کن به چشم انتظاری مادرم . بزنی قاب می شوم می روم روی تاقچه ... مادر پیر می شود .

بنگ بنگ بنگ

خارجی - ۱۳۷۸- دانشگاه تهران

نزن برادر . گلوله درد دارد . گلوله می کشد . تن حرمت دارد .جان حرمت دارد .
فاصله ی بالکن تا کف زمین سیمانی خیلی زیاد است .

بنگ بنگ بنگ

خارجی - همینجا - همین نزدیکی

می زنم برادر . تا بدانی گلوله درد دارد . تا قاب بشوی بروی روی تاقچه خانه مادرت . تا همه فامیلت سهمیه بگیرند بروند توی همان دانشگاهی که توش مرا کشتی . می زنم برادر . می بینی گلوله درد دارد .


این را نوشتم در شنبه بیست و ششم اردیبهشت 1388ساعت20:53من باهار نارنج

۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۸

خانه ام آتش گرفته ست ...


همراه شو عزیز

تنها نمان به درد

کاین درد مشترک

هرگز جدا جدا درمان نمی شود

این را نوشتم در جمعه بیست و پنجم اردیبهشت 1388ساعت12:8من باهار نارنج

۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۸

این خانه هنوز نا امن است


این خانه هنوز خانه ای نیست که بتوان توش شمعدانیهات را آب بدهی و برای بچه ات مادری کنی. این خانه هنوز خانه ای نیست که بتوانی زن بودنت را با روبان قرمزی بیارایی و موهات را دم اسبی ببندی و پرده ی سفیدی که دید روبه روی تو را کور میکند برداری.

در این هجوم یکباره ی غم و حس عمیق درد باید ادامه داد.

وقتی رکسانا نیستی که پاس امریکایی نجاتت بدهد سرت مثل دل آرا می رود بالای دار.

پی نوشت: میدانم که آن دختر احتملا آدم کشته. به بدترین شکل و بهترین شکل هم فرقی نمیکند.احتمالا جان یک آدمیزاد را گرفته. احتمالاحق حیات را از زنی دیگر سلب کرده. می گویم احتمالا چون تنها به دلیل اقرار خودش محکوم شد و بعد حرف خودش را پس گرفت. شواهد و اقاریر و مدارک چیزی را ثابت نکرد و اعدام شتابزده در هنگامی که فرصت دوباره ای به او داده بودند که رضایت یا گل دیگری به سر خودش بگیرد بعد از سپیده صبح و بدون حضور خانواده اش نشان میدهد جایی شدیدا می لنگیده.

خانم رکسانا هم درگیر مجموعه ای احتمالات شد! ولی با سلام و صلوات کشور را ترک میکنند و احتمالا هم به برکت خبر سازی گسترده جمهوری اسلامی آینده درخشانی هم در پیش دارند.


شاکیان روزنامه سلام

این را نوشتم در سه شنبه بیست و دوم اردیبهشت 1388ساعت10:52من باهار نارنج