آتش زدن نیزارهای تالاب پریشان تعداد بسیار زیادی از پرندگان مهاجر و لاک پشتهاو مارها و جانوران خشکی زی اطراف تالاب رابه طرز دردناکی به کام مرگ برده که این اتفاق دور از چشم ماموران سازمان محیط زیست اتفاق افتاده است.
همزمان در مزدیسا منتشر شد
آتش زدن نیزارهای تالاب پریشان تعداد بسیار زیادی از پرندگان مهاجر و لاک پشتهاو مارها و جانوران خشکی زی اطراف تالاب رابه طرز دردناکی به کام مرگ برده که این اتفاق دور از چشم ماموران سازمان محیط زیست اتفاق افتاده است.
همزمان در مزدیسا منتشر شد
جنازه ی ترا
کلاغها
روی پاییز شیروانی
بدرقه می کردند
کجای خنده من رنگ زعفران دارد؟
کجای قصه تنور است؟ بوی نان دارد
که باز "های" مرا "هوی" باد میبلعد
سکوت فرصت نشخوار ، بیکران دارد
نباید از تو بگویم که باد میدزدد-
- تمام ابر دلی را که آسمان دارد
غروب سایه ی موریانه ها تهوع شب
بدا به حال درختی که استخوان دارد
عشق نبود یک جور چسبیدگی یک آدم بود به یک آدم . این که میگویند عشق اسمی بود که توی ادبیات گذاشته بودند روی این رابطه . زندگی که ادبیات نیست . یک چیز درهم و برهمیست از خوردن و خوابیدن و شاشیدن و ریدن به هیکل آدمهایی که هی می آیند می کوبند توسرت که آدمی را آدمیت لازم نکرده داشته باشد . بنشین توی یکی از همین دکانهایی که پول یک آدم را می گذرند روی جان یک آدم دیگر و شیره ی زندگیت را می کنند توی شیشه و تو با یک سیخ بال کباب شده سر می کشی بالا سلامتی یک از خودت بیچاره تر .