نیست
اگر بود نشانه ای بود
اگر نشانه های او در زمین همین ها هستند من شهادت میدهم که خدایی نیست.
درباره ی الی را دیدم. یک روز صبر کردم تا نفسم دوباره بالا بیاید. تا بتوانم تلخی غیر قابل وصفش و واقع گرایانگی بیرحمانه اش را در خودم حل کنم.
بازی های عالی، داستان محشر، و بالاتر از همه یک کار تر و تمیز بی یک پلان اضافه.
درباره ی الی را می شود ده بار دید.
درباره ی الی را باید ده بار دید.
پی نوشت: ای کاش قضاوتی در کار نبود.
پی نوشت دو: واقعا آدمی که مرده دیگه آبرو براش مهم نیست؟ (دیالوگ شوهر سپیده که گفت الی مرده آبرو می خواد چی کار- نقل به مضمون)
یقینا خون مسلمانان کشته شده در چچن، کشمیر، و چین روزی گریبانتان را خواهد گرفت.
حواستان باشد دارید زیر علم چه کسی سینه میزنید. این قبر مرده تویش نیست برادر!
هیچ وطن فروشی عاقبت به خیر نشده. این خاک حرمت دارد.
هیجده تیر را از یاد نبرده ایم همانطور که 13 آبان را و همانطور که سی تیر را و همانطور که 15 خرداد را ...
یادآوری: محمد عبد خدایی هنوز زنده است و دکتر فاطمی شهید شد. کسانی که اسلحه دست او دادند همانهایی هستند که اسلحه و موتور دست سعید عسگر دادند. ما یادمان نمیرود.
نمی بخشیم و فراموش نمی کنیم
بعد از روزنامه اطلاعات میهمان هر روزه ی خانه ما ، سلام بود و من می دانستم کسانی تیغ کشیده اند روی نویسنده ها. پدر فروهر ها را می شناخت. پوینده و مختاری را هم دیگران می شناختند. خودم اما بیشتر از همه سعیدی سیرجانی را دوست داشتم با آن کتابهای چاپ سربی که از کتابفروشی روبه روی بازار نعلبندان گرگان می خریدم.
پدر که برگشت با خودش یک نسخه روزنامه الحیات آورده بود و من تازه دیدم که میشود توی خیابان به جز تصادف ، جور دیگری هم مرد.
ورود به کاشان بی آب و علف و داغ و برهوتی که پر از چادر سیاه و موتور و عقرب بود آنقدر وحشت آور نبود برای من - دختر شمالی - که دیدن چهره های از تعصب به رنگ خون درآمده ی بسیجی های دانشگاه. اول بار در زندگیم دیدم که مشت چطور کوبیده می شود روی دهان و دندان پرت میشود بیرون و خون میپاشد روی دیوار.
اولین امضای من، هویت من پای برگه ای رفت که میخواست عبد الله نوری آزاد شود.
اردیبهشت هفتاد و نه شب مرا خواستند خانه سرایدار خوابگاه. معاون امور دانشجویی ( آقای فهیمی تبار یادتان هست ایشان اتاقشان روبه روی اتاق شما بود.) و گفتند یا خفه می شوی یا می بندیمت به یکی از پسرهای دانشگاه. نمی دانم بچه های بسیج آن روزها می دانستند دارند زیر علم کی سینه میزنند؟ از پدرم گفتند که نیروی پاکی است و درست نیست من نام او را لکه دار کنم. گفتند یکی از نگهبان ها مرا دیده که از روی نرده های خوابگاه پریده ام و شب رفته ام بیرون. گفتند حاضر است شهادت بدهد. و شهادت هم داد.
بقیه را هم خواسته بودند.
من امروز می روم انقلاب.اعطای این امتیاز به تالبوت کشت کاران تنباکو خریداران و فروشندگان آن را مواجه با نگرانی و آسیب میکرد. با این اقدام در حقیقت انبوه اصناف بازاریان تنباکو به یک شرکت بیگانه فروخته شدند و این عده ناگهان متوجه شدند که در واقع از کسب و کار مستقل خود منع و تبدیل به فروشندگانی شدهاند که در مقابل کار برای یک شرکت انگلیسی دستمزد دریافت میدارند.
ولف (سیاستمدار متنفذ انگلیسی که با دادن رشوه انحصار تنباکو را به تالبوت واگذار کرد) و دوستان بازرگانش بدلیل عدم شناخت از بافت اجتماعی ایران نتوانستند موضع اصناف و قدرت بازاریان ایرانی را درک کنند. از سوی دیگر اصناف و بازارایان شهر نشین بر خلاف روستائیان از پشتوانه کافی برخوردار بودند. آنها اقتدار مالی و ارتباط تنگاتنگی با علمای دینی داشتند بطوریکه اگر علما و اصناف دست بدست هم میدادند میتوانستند مردم را در سراسر کشور به قیام دعوت کنند.
این همبستگی سبب شد تا فریاد اعتراض بر ضد امتیاز انحصاری تنباکو در بازار شهرهای عمده مانند تهران تبریز، اصفهان، شیراز، مشهد آغاز شد. در شیراز سید علی اکبر فال اسیری داماد و مشاور میرزای شیرازی خروشید و در مشهد تعداد زیادی از تجار و افراد معتبر با مراجعه به مجتهدان شهر اظهار داشتند که امتیاز تنباکو موجب شکست آنها خواهد شد و به این ترتیب پیشتیبانی مجتهدان را خواستار شدند.[نیازمند منبع] همان شب عده زیادی در مسجد گوهر شاد گرد هم آمدند و دست به تحصن زدند وجمعیت فریاد اعتراض و مخالفت با انگلیس و امتیاز انحصاری را سر میدادند. دیری نگذشت که آتش خشم مردم تمام شهر را فرا گرفت و بازارها تعطیل و خیابانها پر از جمعیت شد. اقدام صاحب دیوان که کشویده بود با توسل به زور قوای نظیمه دکانها را باز کند آتش خشم آنان را تیزتر ساخت. در اصفهان یکی از تجار معتبر ترجیح داد که کلیه موجودی توتون و تنباکوی خود را بسوزاند و اینگونه از تسلیم آن به شرکت انگلیسی خودداری کند. این اقدام در ظاهر تأثیر بسزایی در مردم بر جای نهاد.
تعطیل بازار، جلوگیری از ورود کارگزاران، امتیاز انحصاری به مزارع تنباکو، پاره کردن آگهیهای شرکت انگلیسی، سوزاندن تنباکو، نوشتن عریضه، فرستادن نمایندگان متعدد نزد شاه و تحصن در آستان حضرت عبدالعظیم از اقدامات اعتراض آمیز اصناف و بازاریان در شهرهای مختلف بود. صدور فتوای آیت الله میرزا محمد حسن شیرازی، مرجع تقلید وقت مبنی بر تحریم تنباکو از مهمترین اقدامات یاد شده بود که لغو امتیاز انحصار تنباکو را در جمادی الاول ۱۳۰۹ در پی داشت. اما لغو امتیاز تنباکو هیچ تأثیر آنی در مردم نداشت. جدیترین خشم مردم در تهران یک هفته پس از الغای امتیاز نامه پدید آمد. مردم دکانها و بازارها را بستند و به سوی کاخ سلطنتی شتافتند. نگهبانان شخضی نائب السلطنه کامران میرزا، پسر شاه بنای تیر اندازی به مردم را گذاشتند و چند تن کشته شدند.
این وقایع پایان قطعی امتیاز تنباکو را مشخص ساخت و مدیر محلی شرکت انگلیسی ناگزیر شد با الغای امتیاز و متوقف ساختن عملیات آن شرکت موافقت کند.
حاجی میرزا آغاسی: آخرین صدر اعظم محمدشاه قاجار
حاج ابراهیم کلانتر : عامل قتل لطفعلی خان زند
احمد شاه قاجار: آخرین پادشاه قاجار
رضا خان سردار سپه: عامل سرکوب جنبش جنگل، کودتاچی سوم اسفند ، موسس سلسله پهلوی
سپهبد فضل الله زاهدی: تنها طی سه روز اول کودتا، زاهدی 500 نفر از شخصیت های سیاسی و نظامی وفادار به دولت مصدق را بازداشت و تبعید کرد. در این دوران حزب توده نیز به شدت سرکوب شد و 14 نفر از افسران آن به دستور زاهدی تیرباران شدند. محاکمه مصدق، اعدام فاطمی، برقراری مجدد رابطه با انگلیس و سرکوب اعتراضات دانشجویان دانشگاه تهران، از جمله رویدادهای دیگر دوران نخست وزیری او بود.
اشرف پهلوی : خواهر دوقلوی محمد رضا پهلوی که نقش عمده ای در کودتای 28 مرداد داشت.
مظفر بقایی : در ۱ اردیبهشت ۱۳۳۲ سرتیپ افشارطوس رئيس شهربانی دولت مصدق، به دست عوامل بقایی و فضلالله زاهدی ربوده و کشته شد.در ماجرای کودتای ۲۸ مرداد نیروهای دکتر مظفر بقایی از افرادی بودند که به خانه مصدق حمله بردند
سید ابوالقاسم کاشانی : یکی از فعالان در کودتای 28 مرداد. او پس از کودتا به خبرنگاران گفت : «مصدق برای برقراری جمهوریت میکوشید. او شاه را مجبور کرد ایران را ترک کند . اما شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد برگشت. ملت شاه را دوست دارد.»
محمدعلی شاه قاجار: مجلس شورای ملی را به توپ بست و ملك المتكلمين و ميرزا جهانگيرخان صوراسرافيل و تعداد زیادی از آزادیخواهان را به قتل رساند.
بر این لیست بیفزایید...
پی نوشت: نام "زندگان" را نیاوردم. قضاوت من و "مردگان" در دادگاه عدل خداوندیست، بی داغ و درفش.
میر حسین "ما" را دارد
آقایان به خیالشان سران جنبش را گرفته اند.
این جنبش سر ندارد تمامش قائده هرم است.
سلام آقا یا خانم محترم
شما باید بیشتر راجع به کلمه شهید تحقیق کنید که به ندا آقا سلطان شهید نگید.
شما نمیخاد نگران جوونای پرپر شده باشی.
شما اصلاح طلب هستید و
البته بدون اصول!!
شهدا تو زمان جنگ تحمیلی برای رضای خدا رفتند نه خاک و سرزمین. کسی که برای خاک و وطن بجنگد خونش به اندازه خاک می ارزد...
کسی که برای رضای خداوند جهاد کرده باشد و جانش را از دست بدهد شهید محسوب میشود نه کسی که بدون هیچ دخالت سیاسی و... کشته شده.
من آماده بحث هستم...
بدرود
آقای پارسا لطفا توجه کنید:
1- من خانم باهار هستم اگر اندکی جلوی خشم ارزشیتان را می گرفتید و امضای پای مطلب را می خواندید یا حتی پیشانی نوشت به آن بزرگی را می دیدید.
2- کسی که آماده بحث باشد ای میل یا آدرس وب سایت می دهد نه یک اسم خشک و خالی.
3- لطفا دقت کنید که اینقدر غلط املایی نداشته باشید.
4- فکر می کنم شما کمی تحقیقات تاریخی خودتان را از سال 57 عقب تر ببرید بسیاری از سوالاتتان پاسخ داده خواهد شد. در ضمن برای تعریف شهید هم می توانید به کتب اربعه شیعه و نهج البلاغه رجوع کنید. فی المثل اگر شما در راه رفتن به مدرسه تصادف کنید از لحاظ معنوی ( نه بنیاد شهیدی) شهید خواهید شد. و یا مردی که برای روزی حلال خانواده اش در حال کار است نیز به همچنین.
5- من اصلاح طلب هستم و اصول خودم را دارم. با کلمات بازی نکنید.
6- نامی که به شما می دهم " نادان" است البته در بهترین حالت.
7- بی ارزش ترین آدمها از نظر من کسانی هستند که بدون تحقیق و مطالعه دهان گشادشان را باز میکنند.
پی نوشت: دوستان عزیزم عذر تقصیر. می دانید این ادبیات من نیست. ولی آنقدر از این کامنت های ابلهانه داشته ام که جانم به لبم رسید. تلخی این روزها را هم علاوه کنید. دیگر چیزی از آن باهار نازک طبع نمی ماند. همه گریه ام امروز.
معشوقه در ادبیات ایران زنی نیست که نیم ارزش جان مرد را دارد که جان را باید برایش داد .
معشوقه را باید حمایت کرد. نازک آرای تن ساق گلیست که به جان کِشته می شود و به آب دیدگان باید آبیاریش کرد و وجه فرشته وش دارد.
از این روست که کسی که زن را بیازارد از پست ترین مردمان شمرده می شود و کسی که اثبات مردانگیش را در رنج دادن زنی ببیند منفور همان مردمان شود.
در رزم گرد آفرید ، او خود را به شمایل مردان در آورد که میدانست سهراب بر زن حتی مسلح نخواهد تاخت.
در این سرزمین مردان زیاد ناجوانمردانه به خاک افتادند. تیر غیب شعبده باز بر پشت بسیار رفیقان ما خورد از مردان. اما آنچه همین مردان را که به خاک افتادن رفقای زیادی را دیده و بر دستشان بسیار جوانان پرپر شده بودند را به خشم آورد و دلشان را به درد، کشتن زنی بود بی سلاح!